من خیلی . . . هستم

اینم بد نیست

من خوبم..

فقط سرم درد میکنه..

دستت و به من نزن...!

گرممه برو بیرون...بزار بخوابم..

مامان برو بیرون تورو خدا برو..

بزار آروم شم..باهام حرف نزن

نمیخوام گریه کنم

چند ساعته بیرون نرفتم...

حالم بده....دلتنگم...بی تابم

بغض بیخ گلوم و چسبیده...! نمیشه رها شد!

دلم میخواد... سرم و بزارم رو عکسات و گریه کنم...تا خود صبح!

میخوام تک تک حرفایی که بهم زدی و ببوسم..گاز بگیرم...!بغل کنم..

میخوام دستم و بکنم تو موهات و یه هویی جییغ بکشم..

چقدر گریه کنم که دوباره بگی دوستم داری؟

میدونی چقدر واسم سخت بود نبودنت؟! نداشتنت؟!

میدونی چه حالی شدم وقتی راحت ازم گذشتی؟!

میدونی چه حسی داشتم وقتی ترکم کردی؟

خیلی خستم به خدا....

نمیدونی بدون تو بودن چه دردیه! بدون تو متولد شدن زندگی کردن..مردن...

چرا نمیای؟! چرا نمیخوای؟!

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

چراغا خاموشه

مست مستم ...دارم نبال موبایلم میگردم...

عکس تو...!

 روی گوشیمه! نگات میکنم..میخندم ولی هق هق گریه...!

چرا میری؟! چرا نمیای؟!چرا نمیمونی؟!چرا نمیخوای؟!

میگی پشیمونی؟! آره!؟ پشیمونی!؟

پس من چی؟! چرا میگی مطمئنی منم پشیمونم؟! جای من نبودی...نیستی..

نمیدونی...! نمیفهمی...!

برام میخندی!؟

برام اخم میکنی؟!

سرم داد میزنی؟!

"اِ نکن...توله سگ نکن لاو لاو...نکن ایجقم!"

ماربورو روشن میکنم..!

هیچی نمیخوام...

صدام میکنه میگه حداقل یه چیزی بخور ضعف میکنی!

مامان....

من اون روزی ضعف کردم که گفتی تمومش کن...

نمیبخشمت مامان...کسی که تو فکر تو مثه یه کرمه!

واسه من یه دنیا بود..

هنوزم وقتی یاد حرفات میفتم..میخوام بالا بیارم روت..

چرا با دستای خودت بچت و جیگر گوشت و اعدام کردی؟

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

میخوابم...خوابت و میبینم...

بیدار میشم...

شعر میخونم...

یهو داد میزنم...جیغ میکشم....

توی تراس نشستم پامون از نرده ها آویزن کردم...سرم و به  میله ها تکیه دادم..

سیگار میکشم...! دلم برای مموش و موش موش تنگ میشه... اونا هم نیستن..

رفتن...خودم بردمشون جایی که آزاد باشن...زندگی کنن! زندگیییییییییی کنن!

میخندم...!

من میخندم...

کاشکی بودی... ! روی تختم...دو تایی پاهامون و تو هوا تاب میدادیم  و

شعر میخوندیم و تو یهویی میزدی به دستم که زیر چونم گذاشتم...

میخندیدیم دو تایی...! تو شام درست میکردی...من هم میومدم بغلت میکردم و میگفتم:

من هیچوقت میگو نخوردم ........اما این بار....به شرطی که تو بزاری تو دهنم..

منم ذوق میکردم و لپت و گاز گاز...!

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

خاطره ها...دختر خاطره ها لهم کردن...

میخندم...

قهقه!...

من خوبم..

 نهایت بی سلیقگی در زبان گفتاری چرند و پرند ....






از چه بگویم ؟

روی تخت دراز کشیدم و هالوژن ها روشنن٬ یه لیوان پر یخ ٬ یه شیشه ابسولوت جلومه!
موزیکی و گذاشتم که باهاش کلی خاطره دارم..از تو از خودم از اون از همه...
با مِداد مینویسم دلیلشم نمیدونم..!
دلم برات تنگه ..برا اون نگاهی که پست بود٬بار اون حرفایی که گفتی و هیچکس جز من نشنید!
دلم تنگه برا خاطراتمون برا قدم زدنامون..برای الکی خندیدنامون..
برای به هم خیره موندنامون....
اصلا چرا دروغ بگم؟بیشتر از همه واسه قول و قرارامون
چرا این مداد لعنتی و دارم فشار میدم؟!
دارم میترکم! یعنی حسم این و میگه!
الان که خوابی بی وفا! من دارم سیگار میکشم!
دیدی!؟دیدی زدم زیر قولم!
میدونی؟!آدم زیر قولش بزنه بهتره تا بی وفا بشه و دروغ بگه!
بدی مداد اینه که سرش تندی میشکنه! به اینجای کار که رسیدم! سرش شکست!
چقد دیگه مونده تا هوا روشن شه؟!
راحت تر بگم چقدر دیگه مونده ستاره ها گورشون و گم کنن!؟
شاید آخرین شبی باشه که با یادت بیدارم موندم
هرچیزی یه شروعی داره! آخرشو اما نمیدونم!
توهم یه روزی به آخر میرسی مگه نه؟!
عاقبت حسرت دیدار تو ام خواهد کشت            واندر این درد جگر سوزم غمخواری نیست
منتظرم٬میدونم بر میگردی...با همه وجودم تحمل میکنم...منتظر میمونم در هر بهارو تابستان...!
در هر گوشه و کنار تا اون کسی که عاقبت دلش و از تو پس میگیره ...دور شه و کم کم گردو غبار از خاطراتت کنار بره و به یاد من و گذشته بیفتی...به یاد همه اون روزای خوب و بد!
به یاد اون شب هایی که صدای ضربان قلبمون با صدای تیک تیک ساعت یکی میشد
منتظر میمونم برا اون چشمایی که!
منتظرم چون میدونم حتی مرگ هم نمیتونه من و از تو جدا کنه...قبول میکنی که هنوزم قلبمون با حاطرات قدیم با یک آهنگ میطپه؟
بی وفای من خوب پیانو میزدی!! درست وقتی احتیاج داشتم...!
ساهت نزدیکه ۵...چیزی نمونده به حس قشنگ تنهایی!
میدونی؟!به گذشته که بر میگردم...! چیزی جز تنهایی و خاموشی و بی کسی پیدا نمیکنم!
اقتضای سن باشه یا نه مهم نیست!
برای بار صدم میگویم که تنها شدم٬که دلتنگ شدم...که آرزوی مردن دارم..
بطری مشروب خالی شده...!
مداد به آخر رسیده به خاطر وسواس عجیب من برای تراشیدن...
و خط دفترم رو به اتمام...!
پاکت سیگار هم خالیست...!

همه چیز دلیل برای به آخر رسیدن است!
خدافظی سخته دیگه!

 






گزارش تخلف
بعدی